پیر ما گفت: هنگام که خود را در بارگاهش میبینید چه میکنید؟
گفتیم: تمام خواستههایمان را مطرح میکنیم.
- یعنی آنجا نیز به خود میاندیشید؟
- پس چه باید کرد؟
- در طول تاریخ انسان خواسته تا به بارگاه ملکوتی او برسد و فقط مشکلاتش را حل کند.
- مگر کار دیگری میشود کرد؟
- بله مراتب مختلفی وجود دارد که در نهایت رهایی است.
- یعنی چه؟
- در یک سطح ما خواستههای خود را مطرح میکنیم. در سطح دیگر میگوییم حکم آنچه تو فرمایی. اما در بالاترین سطح چیزی نمیخواهیم و فقط و فقط به خودش فکر میکنیم:
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت لست
- در این سطح چه باید گفت؟
- گفتگویی در کار نیست. وقتی در بارگاهش ایستادهاید میشنوید:
بخوانید مرا و نه غیر از مرا، برای خودم و نه غیر از خودم. آنگاه سراسر وجودتان غرق در نور شده و او که عاشق است، معشوق خود را که ما هستیم در آغوش میکشد...
پیر ما دیگر چیزی نگفت. آبشاری از نور بر او باریدن گرفت و همه جا فقط نور بود نور و صدایی به لطافت طبیعت از اعماق وجودش شنیده میشد:
دانی که چهها چهها چهها میخواهم وصـل تـو من بی ســر و پا میخواهم
فـریـاد و فـغان و نـالهام دانی چیســت یـعنی که تـو را تـو را تـو را میخواهم